سِلمی دختری پرانرژی، خلاق و توانمند بود که همیشه به دنبال راههای جدید برای اثرگذاری در جامعه خود میگشت.
او که عاشق یادگیری و کشف چیزهای جدید بود، هر روز با شور و اشتیاق به دنبال فرصتهایی میگشت که بتواند تغییر مثبتی ایجاد کند.
یک روز، سِلمی با خاطرات و داستانهای زندگی شهید ابراهیم یگانه آشنا شد.
هرچه بیشتر درباره ایثار، شجاعت و انسانیت ابراهیم خواند، قلبش سرشار از احترام و تحسین شد. انگار چراغی در مسیر زندگیاش روشن شده بود.
تحت تأثیر شخصیت و زندگی شهید ابراهیم یگانه، ایدهای در ذهن سِلمی شکل گرفت.
او با خود فکر کرد: "چرا این قهرمان بزرگ را به دیگران معرفی نکنم؟ چرا داستان زندگیاش را با همه به اشتراک نگذارم؟" این فکر، جرقهای بود برای یک حرکت بزرگ.
سِلمی ایدهاش را با دوستانش در میان گذاشت و آنها را از نقشهاش مطلع کرد.
دوستانش نه تنها از ایده او استقبال کردند، بلکه بعضی با پساندازهای خود، قدمهای اول او را حمایت مالی کردند. تشویقهای آنها انرژی بیشتری به سِلمی بخشید.
سِلمی اثر خود را ارائه داد و دوستانش هم شروع به خلق آثار هنری درباره شهید ابراهیم یگانه کردند.
تابلوهای نقاشی، شعرها و داستانهای کوتاه، همگی روایتگر زندگی و ایثار شهید یگانه بودند. هر اثر، زاویهای جدید از شخصیت او را به نمایش میگذاشت.
سِلمی برای اینکه آثار دوستانش دیده شود، سایتی راهاندازی کرد.
کمکم بازدیدکنندگان زیادی به سایت سر زدند و با شخصیت و داستان زندگی شهید ابراهیم یگانه آشنا شدند. بسیاری از بازدیدکنندگان تحت تأثیر قرار گرفته و از هنرمندان حمایت مالی کردند.
با استقبال بازدیدکنندگان، سِلمی امکان تولید اثر را برای همه در سایت فراهم کرد.
حالا بازدیدکنندگان هم میتوانستند آثار خود را خلق کنند. نقاشیها، شعرها، داستانها و حتی قطعات موسیقی، همگی روایتهایی تازه از زندگی شهید یگانه بودند.
سِلمی سایت را به پایگاهی برای تشویق و معرفی بهترین هنرمندان شهدا تبدیل کرد.
با توسعه سایت، حالا فضایی ایجاد شده بود که هنرمندان جوان میتوانستند آثار خود را به نمایش بگذارند، مورد تشویق قرار بگیرند و حتی آموزش ببینند.
همه از سِلمی تشکر کردند، اما او گفت: "شما از شهید ابراهیم یگانه متشکر باشید که ما را به این راه وارد کرد."
این پایان داستان نبود، بلکه آغاز راهی بود که هر روز گستردهتر میشد و افراد بیشتری را با ارزشهای والای شهید یگانه آشنا میکرد.